








نوجوان
- انیمیشن
- کتاب
- موسیقی
کودک
- داستان
- انیمیشن
- کتاب
همکار یادبان شوید
برای کودکان
كفش هاي مهربان من!

من يك جفت کفش سبز بهارى دارم که نسرين صدايش مى کنم. نسرين دختر شاد و سرزنده اى است. نسرين درست مثل يک بچه ى تازه به دنيا آمده به جهان نگاه مى کند. همه چيز برايش تازگى دارد. همه چيز برايش قشنگ است. ...
بخوانید
داستان های کاشتنی (5)

یک روز یک جوجه تیغی بود که اصلا تیغهایش را دوست نداشت. یک روز رفت پیش دکتر موشی. دکتر موشی به او گفت: «تو تیغ هایت را باید دوست داشته باشی. تیغ های تو خیلی به درد میخورند. مثلا تو با آن ها ...
بخوانید
داستان های بهاری (4)

نزدیکای آمدن بهار بود. بهار با خوشحالی چمدانش را بسته بود و به سمت زمین می رفت. در راه صدای مردمان را میشنید که می گفتند: چرا اثری از زمستان نیست؟ زمستان کجاست؟زمستان امسال چه قدر گرم است.
بخوانید
قفسپر

به پرنده گفت که آزادش میکند به شرط اینکه در پرواز به او کمک کند. پرنده هم قبول کرد. قفس نمیدانست که او به قولش عمل میکند یا نه. آزادش کرد. پروازش را نگاه میکرد و حسرت میخورد. روزها... ...
بخوانید
داستان های کاشتنی (1)

ابر با خورشید دعوایش شد. خورشید او را هول داد و او در کمدی افتاد. کمد، کمد یک پسر جوان بود. او هر وقت دلش برای ابرهای دیگر تنگ می شود گریه می کند و همهی کمد پسرک را خیس می کند. روزی که پسر کاپشن ...
بخوانید
داستان های بهاری (7)

تاحالاشده فکرکنیدکه درختها باماحرف بزنن؟!بخندن وگریه کنن؟! بخوابن وبیداربشن؟! بازی کنن و بدون؟! اگه این اتفاق می افتادچی میشد؟هیچکس تنهانبودوهمه یک دوست خوب داشتن که باهاش شادبودن؛ ولی حیف که هیچ ...
بخوانید
شیرینی بزرگ موش کوچولو

شیرینی بزرگ، تمام خانه ی کوچک موش کوچولو را پر کرد. حالا موش کوچولو نمی دانست کجا باید بخوابد، چون شیرینی روی تختش را هم گرفته بود.
بخوانید
شام عالی خرگوش و بابا

خرگوش،
با باباش
شام رو بیرون خوردند.
همه چیز عالی بود.
ارکستر جیرجیرکها.
نور افشانی کرمهای شبتاب.
بخوانید
بزرگترین ماهی

دونالد، ادوارد و کارلا سه خرس قهوه ای بزرگ بودند. آنها روی چمن های سبز کنار دریاچه نشسته بودند.
ادوارد اغراق کرد :" من امروز می خواهم بزرگ ترین ماهی را بگیرم. من بهترین ماهیگیر جنگل هستم."
...
بخوانید
داستان های کاشتنی (3)

روزی در خانهای که 25 سال خالی بود یک سنگ زندگی میکرد. او به شیشهای زل زده بود که به بیرون نگاه میکرد. او روزی تصمیم گرفت که با شیشه دوست شود. سنگ به شیشه گفت: «می آیی با هم دوست شویم؟» شیشه گفت: ...
بخوانید
حسرتهای جغرافیایی

اصلا برای امتحان نخونده بودم اخه اصلا نمیفهمم چرا این معلمها متوجه نمیشن. آدم که بعد از ده سال بالاخره دختر خاله میشه، نمیتونه برای امتحان درس بخونه؛ اونم درسی به مزخرفیه جغرافی!
بخوانید
خدا به خونه ش می رسه

تو چناری قشنگ تون، بیار بیرون چتراتونو، بیار بیرون شادی بکن
با دلخندیت بازی بکن.
بخوانید
خوابهای پاورچین پاورچین

خواب پاورچين پاورچين توي سرم آمد. سرش را گذاشت روي چشم هايم و اتاق را تاريک کرد. خواب يک پتوي بزرگ شد که من زيرش رفتم و از اتاقم جدا شدم.
بخوانید
داستان های بهاری (9)

یکی بود یکی نبود. یک روزخیلی قشنگ، آقای زمستان قرار بود برای امر خیر به خانۀ خانم بهار برود. خانم بهار خودش را آماده کرد و سریع میوه و شیرینیها را در ظرف گذاشت و منتظر آقای زمستان شد. آقای زمستان کت ...
بخوانید
گفتم: بیا!نیومد

به سرندلی پی تی گفتم: بیا پیش من.
سرندلی پی تی گفت: مگه اونجا چی داره؟
گفتم: اینجا پارک داره، باغ وحش داره، شهربازی داره...
سرندلی پی تی گفت: پارک و باغ وحش و شهربازی دیگه چیه؟
بخوانید
مهمانی غول ها

آقای دکتر گفت: دهنتو وا کن. آااااا. آااااا.
دهنمو وا کردم. آاااا. آااا.
بخوانید
شعرهای چوبی

شعر مشکات مثل خودش تر و تمیز و زیبا بود، شعر خرگوشکی چشم آبی که عاشق جنگل است و دست هایش را باز کرده تا دنیا را با همه ی حیوان ها و درخت هایش در آغوش بکشد. شعر پرهام، شعری دوست داشتنی بود از پرنده ...
بخوانید
کلمات، کلمات و کلمات

یکی از قلق های نوشتن این است که بدانید دارید برای خودتان می نویسید یا برای دیگران. خیلی ها با نوشتن مشکل دارند چرا که نمی دانند دیگران درباره ی نوشته شان چه فکری خواهند کرد. این دلواپسی بی پایان آن ...
بخوانید
خاطرات بابا بزرگ

یک روز بابا بزرگ
من را بغل کرد و گفت
"بیا، شیرینم، یه چیزی بهت بگم!"
و به یک نقطه دور خیره شد
بخوانید
چی خیلی بامزه است؟

یه چیزی هست که هیشکی بهم نمی گه
یه چیزی هست که من نمی دونم
آدما رو می بینم که همش نگام می کنن
هرجا می رم
از دوستام می خوام که یه سرنخ بهم بدن،
بخوانید
برای نوجوانان
ماه پنیری

بیچاره موش های گرسنه ای که
با خیال
پنیری بودن ماه
به خواب میروند.
بخوانید
آقای فیل

وقتی او عصرها به خانه اش برمی گردد
زودتر از آنچه فکرش را کنی
خیلی چیزهای کوچک یادش می آید
که او احتمالا خیلی هم تنها نیست
بخوانید
هفت ستاره تا تو

هفت ستاره را که رد کردیم
چهارصد و شصت سال نوری دیگر هنوز باقیست.
بخوانید
این مغزهای بزرگ!

مثل همهی همایشها بعد از پخش شدن سرود و خواندن آیاتی از قرآن مجید، مجری خوش صدایی میرود بالای سکو و شروع به صحبت میکند. مثل همهی همایشها آدمهای مهمی میآیند برای سخنرانی. مثل همهی همایشها ...
بخوانید
پاییز

دلتنگی عصر
و بارانی که
سایه ها را خیس می کند
بخوانید
کفشدوزک ها

دوست دارند
کفشدوزک ها
سُر خوردن روی خرطوم راه فیلی را
بخوانید
فیلسواری

تو میتوانیگاهی به جای موعظهشعری بسراییبه جای اسبسواریفیلسواری کنیو نترسیوقتی که از خرطوم فراموشی سُر میخوری
بخوانید
یکی بود یکی نبود ...

یکی یک بود.
یکی پنج.
یکی من بود.
یکی تو.
هیس!
کلاغه داره چرت می زنه.
قصه ی ما هزار سال ادامه داره...
بخوانید
چرخهی مرغ-تخممرغیِ ...

ماجرا این است که من منتظر میشدم جهان و تمام چیزهایی که در آن است جلوی روی مبارک اهدافم تعظیم کند و بعدش من شروع کنم و قدم اول را بردارم. منتظر میماندم باران ببارد و بعد دانهام را توی زمین بکارم. ...
بخوانید
جنگل ماهی ها

جنگل که دید تنها شده است، باز نشست گریه کرد و هی از چشم هایش ماهی آمد.
جنگل از صبح تا شب گریه کرد.
شب که شد، باز هم گریه هایش بند نیامد...
بخوانید
اتاق شیشه ای

گفته بود آنجا پر از درخت است. درخت ها تا آسمان می رسند و تو می توانی دست هایت را باز کنی و پابرهنه میان شان بدوی. می توانی روی زمین دراز بکشی و از میان شاخه های ریزه میزه درخت ها، آسمان را که آبی ِ ...
بخوانید
قلبی پر از فندقهای ...

بعد از روزها و ماهها قهر بودن و بیخبری از هم، هر دو، در کلاس ریاضی سال بعد، در یک آموزشگاه مشابه ثبت نام کرده بودیم. در واقع هیچ کدام، روحمان هم خبر نداشت که آن یکی هم در کلاس ریاضی ثبت نام کرده. ...
بخوانید
خواب خرگوشی

صدای روشن مادر
خرگوش های سفید خوابم را
شکار می کند
من
مربای سیب
چای تلخ
افتاب زمستانی
بخوانید
آفتاب عمود

ناگهان
از شاخه ی دستهایم افتاد.
از ایوان ظهر خانه افتاد.
از پلههای ترک خورده افتاد.
آفتاب افتاد.
بخوانید
من

نقاش نیستم
عکاس نیستم
موسیقی برایم صدای آبشار و گنجشک صبح است
بخوانید
سلام مرا به قرمزها ...

بس کن باد !
سر به سر موهای سیاهم نگذار
در دشت های اطراف
وعده دیداری دارم با رنگین کمان
بخوانید
بافنده

از تاریکینور میبافماز نبودنتبودنت رابه گلهای باغچه فکر میکنموقتی هیچ گلی نیست
بخوانید
یک قاچ هندوانه به شرط ...

شب دراز چله موهای بلند سیاهش را با باد شانه کرد. پیراهن سفید برفیاش را تنش کرد و چند ستاره به موهایش زد. بعد توی آبهای یخزدهی دریاچه به خودش نگاه کرد و گفت: "اوه چه خوشگل شدم من!" و به ...
بخوانید
بی داماد...

هشت ساله بود. یک هشت ساله ظاهرا خوشبخت که همه چیزهایی که آرزوی روزهای بچگی خیلی از ما بود را به لطف پول پدرش داشت. آن روز کلی از مداد رنگی های مارک دار خارجی اش را گرفته بود دستش و آمده بود خانه ما...
بخوانید
پنبههایی که عجله دارند ...

از نفس کشیدنهای من پنجره بخار کرده و دیگر نمی توانم برفها را تماشا کنم. انگشتم را گرد روی پنجره میکشم و یک لبخند بزرگ برای برفها درست می کنم. فکر کنم این یکی را ببینند. دوست دارم بلند شوم دست ...
بخوانید
علمی
از پشت دوربین دانشمندان

هنرمندها گاهی دانشمند میشوند و دانشمندها گاهی هنرمند. همیشه که علم و دانش را برای کارهای بزرگ و پیچیده استفاده نمیکنند. مثلا این ابر را ببینید. حتما یک روز دانشمندی با خودش فکر کرده که چه خوب میشد ...
بخوانید
به سمت دوربین لطفا! علم ...

تصویرها، بیشتر از ثبت یک لحظه هستند. با تصاویر میشود سفر کرد به شهری یا کشوری دور. حتی میشود فهمید که چه کارهایی در حال انجام است و چه اتفاقهایی دارد میافتد. در دنیای علم، گوشه کنارهایی اتفاقهای ...
بخوانید
از شیر بز تا تخم مرغ ضد ...

چند خبر دربارهی علم ژنتیک و کاربردهایش
بخوانید
تکنولوژی های خلاقانه ...

وقتی بیماری یا خطری سلامت ما را تهدید میکند، باید در هر جا و در هر شرایط مواظب سلامتیمان باشیم. کسانی که قلب ناراحتی دارند، یا فشار خون بالا سلامت جسمی آنها را تهدید میکند، کسانی مانند سالمندان ...
بخوانید
دستورالعمل مقابله با ...

اگر یک وقتی دیدید از گوشهایتان بخار بیرون میزند یا احساس کردید مغزتان کوچک و کوچکتر میشود، نگران نشوید، شما گرمازده شدهاید و دارید از گرما میمیرید.
بخوانید
تماشای دنیا با چشم های ...

چیزهای کوچک، اما عجیب غریب و باور نکردنی زیادی در اطراف ما وجود دارد. اگر چشم های میکروسکوپی داشتیم می توانستیم آن ها را ببینیم. آن وقت ممکن بوداز تعجب دو تا شاخ بزرگ سبز شود روی سرمان و خودمان هم ...
بخوانید
جنگ و صلح برای زنده ماندن

تا حالا چشمتو بستی و خیال کنی توی یک جزیره اسرار آمیزی؟ جزیرهای با درختایی که تو در برابرشون یک بند انگشتی و هر برگشون میتونه برات یک چتر واسه روزای بارونی باشه. آخه تو این جزیره بارون زیاد ...
بخوانید
از فیلمهای آبکی تا ...

وقتی کارگردان فیلمی کم میآورد و میخواهد زورکی هم که شده به فیلم یا سریال هیجان تزریق کند، وقتی دانشآموزی میخواهد از زیر درس یا امتحان فرار کند، وقتی سربازی مرخصی میخواهد، وقتی کسی مظلوم نمایی ...
بخوانید
از پرندهها چه خبر؟

جیک جیک جیک... گنجشک با پرهای قهوهای از شاخهای به شاخهی دیگر در یک صبح بهاری پرواز می کنند.بق بق بقو... بق بق بقو... کبوتر با پرهای سپید از لانهاش در یک ظهر تابستانی پرواز می کند.قار قار قار... ...
بخوانید
بالا رفتن از نردبان ...

علم، بیدار شدن هر روز ما از خواب است. یعنی به دنبال راهی میگردیم که تمام معانی بهتر شدن را در خودش داشته باشد. اما چطور میتوان از دانستهها و قوانینی که کشف میکنیم چیزی بسازیم و راه حلی بیابیم که ...
بخوانید
دنیا از فاصلهای خیلی ...

با استفاده از نور و طراحی دقیق و علمی عدسیها میتوان دنیا را جور دیگری دید. مثلا کهکشانهای خیلی دور را با چشم تماشا کرد یا سلولهای خیلی کوچک را با چشم شمرد. میکروسکوپها ابزاری برای دیدن چیزهای ...
بخوانید
وقتی مغز یک دنیا را ...

اگر ذهن آن چیزهایی که واقعی نیستند را حقیقی فرض کند؛ آنوقت شما در یک محیط حقیقت مجازی قرار گرفته اید. فکر کنید همینطور که مشغول یک بازی رایانهای هستید، ناگهان سر از همان بازی در بیاورید! بتوانید ...
بخوانید
شمشیر ساموراییتان را ...

هر چند وقت یک بار چیزی مد میشود. مانتوهای رنگی، عینکهای کايوچویی، پوشیدن کتانیهای مارک. حتی تکه کلامها و اصطلاحات، رفتارها و ... هم مد میشود. این روزها هم مد شده همهی آدم از کوچک و بزرگ بک ...
بخوانید
خفه نشوید!

خفگی انواع و اقسام مختلف دارد که بسته به نوع فصل و موقعیت، نوع آن تغییر میکند. تابستان که میشود، آدم از گرما خفه میشود. زمستان که میشود، از انبوه لباسهای روی هم پوشیده خفه میشود. بعضیها از ...
بخوانید
اين اختراعي كه هيچ وقت ...

معمولا جرقهی یك ایده فقط به ذهن یك نفر نمیرسد. در یک زمان، ایده در سرتاسر دنیا و به ذهن افراد مختلفی وارد میشود. این طور وقتهاست که یك مسابقهی «اهمیت به ایده» و «کی سریعتر به دنبال اجرای ایده ...
بخوانید
با روز جهانی «شما یک ...

این روزها دانشمندان به چه چیزی فکر می کنند؟ شاید.... دستشان را زدهاند به چانه و فکر میکنند باید هستهی اتمهای بیشتری را بشکافند. اگر هستههای اتمهای بیشتری را بشکافند، میتوانند بمبهای قویتر ...
بخوانید
کلک میکروبها برای ...

تابستان که میشود ساکها و حولههای حمام اتوماتیکوار میچسبند زیر بغل و افرادی که زیادی خلاقیت دارند از هرجایی برای شیرجه رفتن و شنا کردن استفاده میکنند: استخرهای شنا، پارکهای آبی، حوضچههای آب ...
بخوانید
توانایی را دوباره به ...

راه های زیادی کشف شده است تا ناتوانی به توان تبدیل شود. رشته ی توانبخشی و مختصصان این رشته کارشان همین است، بر گرداندن حرکت به سکون...
بخوانید
برسد به دست آن که هرگز ...

اخبار خبرهای زیادی از انقراض یک گونه از پرندهها به خاطر خشکسالی یا حتی یک ببر به خاطر شکار را میدهد. مجلات مقالههای زیادی دربارهی تلاش برای محافظت از گونههای کمیاب حیوانی مینویسند. آدمها ...
بخوانید
این طلای کثیف

سر کوچه پر از کیسههای رنگ و وارنگ زباله بود. ماشین زباله بر هنوز نرسیده. اینجا همهچیز هست از جعبه، کاغذ، پلاستیک، زبالههای تر مثل پوست میوهها و آشغالهای گوشت... با پا گربهای که سر کیسهای که ...
بخوانید