نوجوان
- انیمیشن
- کتاب
- موسیقی
کودک
- داستان
- انیمیشن
- کتاب
همکار یادبان شوید
برای کودکان
داستان های بهاری (2)

درِ پنجره باز بود تابستان با باد از پنجره به شهر آمد: بچه ها توی کوچه به سمت حیاط خانه می رفتند. درختِ توی حیاط با میوه هایی که روی زمین افتاده بود بازی میکرد. مادرم به خاطر گرما با بادبزن خود را ...
بخوانید
گزارش بچه ها از آرمگاه ...

بعد ما وقتی رفتیم حافظیه دست کشیدیم روی قبرش بعد قطار شدیم رفتیم آب بازی بعد نشستیم لبه باغچه تغذیه هامو خوردیم تو حافظیه دو نفر رو دیدیم یه خانم یه آقا بهشون گفتیم هلو هاواریو اونا هم جوابمونو دادن ...
بخوانید
حسرتهای جغرافیایی

اصلا برای امتحان نخونده بودم اخه اصلا نمیفهمم چرا این معلمها متوجه نمیشن. آدم که بعد از ده سال بالاخره دختر خاله میشه، نمیتونه برای امتحان درس بخونه؛ اونم درسی به مزخرفیه جغرافی!
بخوانید
بزرگترین ماهی

دونالد، ادوارد و کارلا سه خرس قهوه ای بزرگ بودند. آنها روی چمن های سبز کنار دریاچه نشسته بودند.
ادوارد اغراق کرد :" من امروز می خواهم بزرگ ترین ماهی را بگیرم. من بهترین ماهیگیر جنگل هستم."
...
بخوانید
داستان های کاشتنی (1)

ابر با خورشید دعوایش شد. خورشید او را هول داد و او در کمدی افتاد. کمد، کمد یک پسر جوان بود. او هر وقت دلش برای ابرهای دیگر تنگ می شود گریه می کند و همهی کمد پسرک را خیس می کند. روزی که پسر کاپشن ...
بخوانید
بره در برکه

خانم مربی روی صفحه خط های درهمی کشید و از مشکات خواست از میان خط ها یک قصه و یک نقاشی بیرون بکشد. نقاشی مشکات هم یک ماهی خوشحال داشت، یک هشت پا، یک بره ی سفید و یک جوراب بزرگ. هیچ کس نمی توانست قصه ی ...
بخوانید
سرگروه

من می خوام سرگروه باشم
من می خوام سرگروه باشم
می تونم سرگروه بشم؟
می تونم؟ می تونم؟
بخوانید
داستان های بهاری (3)

وقتی بهار می آید
مادر خانه را تمیز می کند.
آرایش می کند. موهایش را رنگ می کند.
پدر به آرایشگاه می رود.
حاجی فیروز را در خیابان می بینم.
بخوانید
داستان های بهاری (6)

دینگ ، دینگ، دینگ. سال هزار و سیصد و نود و چهار را به همۀ شما تبریک می گوییم! با شنیدن این صدا از تلویزیون، ماهی توی آب بالا و پایین پرید. خانم سیب رفت وسط سفره و قِر داد. سنجد های دوقلو دست هم را ...
بخوانید
مهمانی غول ها

آقای دکتر گفت: دهنتو وا کن. آااااا. آااااا.
دهنمو وا کردم. آاااا. آااا.
بخوانید
مثل روز اول

مامان نشسته است بالای ماه
لبخند میزند تا ازش عکس بگیرم
مامان از هلال ماه سر میخورد پایین
میافتد روی یک ستاره
بخوانید
او نمی تواند انجام بدهد

جغد گفت :" به آن دختر نگاه کن. او هر روز صبح با مادرش به صندوق پست می آید. اما او امروز تنهاست و یک نامه در دستش دارد تا پست کند. من می گویم او نمی تواند این کار را انجام دهد چون قدش خیلی کوتاه است."
بخوانید
سفر دو قورباغه به شهر

دو قورباغه تمام عمرشان در یک روستا زندگی می کردند و دوست داشتند بروند شهری را که ده مایل دورتر بود ببیند.
آنها درباره این موضوع زمان زیادی با هم حرف زدند و سرانجام تصمیم گرفتند که بروند تا شهر را ...
بخوانید
چی خیلی بامزه است؟

یه چیزی هست که هیشکی بهم نمی گه
یه چیزی هست که من نمی دونم
آدما رو می بینم که همش نگام می کنن
هرجا می رم
از دوستام می خوام که یه سرنخ بهم بدن،
بخوانید
داستان های کاشتنی (3)

روزی در خانهای که 25 سال خالی بود یک سنگ زندگی میکرد. او به شیشهای زل زده بود که به بیرون نگاه میکرد. او روزی تصمیم گرفت که با شیشه دوست شود. سنگ به شیشه گفت: «می آیی با هم دوست شویم؟» شیشه گفت: ...
بخوانید
داستان های بهاری (7)

تاحالاشده فکرکنیدکه درختها باماحرف بزنن؟!بخندن وگریه کنن؟! بخوابن وبیداربشن؟! بازی کنن و بدون؟! اگه این اتفاق می افتادچی میشد؟هیچکس تنهانبودوهمه یک دوست خوب داشتن که باهاش شادبودن؛ ولی حیف که هیچ ...
بخوانید
داستان های بهاری (5)

گاهی با من آفتاب را زرد یا آسمان را آبی می کرد. بعضی وقتها هم با من نسیم را نقاشی می کرد. تفکراتم خیلی زیبا و دلنواز بود. تا به خود آمدم دیدم من به صورت افکارم شدم. ناگهان آن قدر بزرگ شدم که جنگل را ...
بخوانید
خدا به خونه ش می رسه

تو چناری قشنگ تون، بیار بیرون چتراتونو، بیار بیرون شادی بکن
با دلخندیت بازی بکن.
بخوانید
رفتن به بالا

گفتم: "بله؟! اینجا کجاست؟ خیابونه؟ بیابونه؟"گفت: "نه صحراست! نه دریاست! اینجا آسمونه خداست."گفتم: "باشه."
بخوانید
کیوی ای که برای خودش یک ...

مرغه بزرگ بود، خیلی بزرگ. آنقدر که نه توی مرغدانی جا می شد، نه توی قفس، نه روی شاخه ی درخت. بعله! خودم هم می دانم که هیچ آدم عاقلی هیچ مرغی را توی قفس نمی اندازد و هیچ مرغی نمی تواند روی شاخه ی درخت ...
بخوانید
برای نوجوانان
دیشب

دیشب گرگ
بره هایم را خورد
بخوانید
قصه های بزرگی

شنل قرمزی
گرگ را
با یک شاخه گل
درید
بخوانید
سرگیجه

پرده ها
روز را تاریک می کنند،
شمع ها
شب را رو روشن.
بخوانید
کیکی کمی بلندتر از یک برج

هیچکس منو نمی بینه. نمی بینه که من بالای پشت بام ایستادم و به آرزوهایم نرسیده ام. هیچکس نمی بینه که من به آخرین آرزوی پروازم خواهم رسید. دستهایم را باز می کنم. کسی اینجا نیست. پایین پر از ...
بخوانید
ماهیگری

یک روز روشن و آفتابی، یک دفعه دلم خواست بروم ماهیگیری. به خاطر همین وسایلی که احتیاج داشتم را برداشتم تا با خودم ببرم، قلاب ماهیگیری، سطل و البته یک عالم کرم برای این که ماهی ها را گول بزنم.
بخوانید
سهم

یک روز سهمم را از آسمان چشمانت میگیرم
پرندهها برای پرواز
اجازه نمیخواهند...
بخوانید
یک قاچ هندوانه به شرط ...

شب دراز چله موهای بلند سیاهش را با باد شانه کرد. پیراهن سفید برفیاش را تنش کرد و چند ستاره به موهایش زد. بعد توی آبهای یخزدهی دریاچه به خودش نگاه کرد و گفت: "اوه چه خوشگل شدم من!" و به ...
بخوانید
چرخهی مرغ-تخممرغیِ ...

ماجرا این است که من منتظر میشدم جهان و تمام چیزهایی که در آن است جلوی روی مبارک اهدافم تعظیم کند و بعدش من شروع کنم و قدم اول را بردارم. منتظر میماندم باران ببارد و بعد دانهام را توی زمین بکارم. ...
بخوانید
حالا که هستی

دستت را توی رنگها فرو کن
و بچسبان به دیوار سفید
حالا خانه دست های رنگی تو را دارد
لبخند بزن
و صورتت را بچسبان به شیشهی پنجره
...
بخوانید
قاب

شلیک کلاغ ها به اسمان
بخوانید
پاییز

دلتنگی عصر
و بارانی که
سایه ها را خیس می کند
بخوانید
ماه پنیری

بیچاره موش های گرسنه ای که
با خیال
پنیری بودن ماه
به خواب میروند.
بخوانید
من

نقاش نیستم
عکاس نیستم
موسیقی برایم صدای آبشار و گنجشک صبح است
بخوانید
فیلسواری

تو میتوانیگاهی به جای موعظهشعری بسراییبه جای اسبسواریفیلسواری کنیو نترسیوقتی که از خرطوم فراموشی سُر میخوری
بخوانید
یک راز نه چندان پنهانی

امشب می روم. تنه ی تک تک درخت ها را بوسه می زنم و به بال نرم شاپرک ها دست می کشم، کوله پشتی زردم را روی شانه هایم می اندازم و می روم. می روم، می روم، می روم و از زمین های سبز می گذرم و از زمین های ...
بخوانید
جنون ماهی قرمز

یادم هست که دراز کشیده بودم و طبق معمول داشتم جان می کندم که خوابم ببرد.صداهایی از پشت پنجره می آمد.فکر کردم این موقع شب گنجشک ها روی درخت چه کار می کنند.پرده را زدم کنار. باورم نمی شد.چند تا ماهی ...
بخوانید
تمام آنچه رخ دادنش ...

«یک اتفاق تازه» همانطور که از اسمش مشخص است یک اتفاق تازه است. آنقدر تازه که از همان تصویر روی جلد غافلگیرت میکند: دستشویییی که دماغ و دهان دارد و پرندهای که در آینهی توالت در حال پرواز کردن ...
بخوانید
چند هایکو

بر بند رخت
پروانه ای
بالش را خشک کند.
جانت دونینگ
بخوانید
خیابان، خانه ام بود

شبیه تمام دخترهایی که باران موهای سیاهشان را یک وری چسبانده به پیشانی و با ژاکت پاره ی سبز دماغشان را پاک می کنند نشسته بودم گوشه ی خیابان. ژاکت پاره ی سبز مال مادربزرگ بود، و مادربزرگ هم دقیقاً همین ...
بخوانید
پادشاهِ یک ستاره

حالا شما در حال تماشای یک پادشاه هستید. یک پادشاه که برای خودش یک قصر خیلی کوچک دارد. خب حالا زیاد توی چشمهایش زل نزنید چون ممکن است....
بخوانید
علمی
از پشت دوربین دانشمندان

هنرمندها گاهی دانشمند میشوند و دانشمندها گاهی هنرمند. همیشه که علم و دانش را برای کارهای بزرگ و پیچیده استفاده نمیکنند. مثلا این ابر را ببینید. حتما یک روز دانشمندی با خودش فکر کرده که چه خوب میشد ...
بخوانید
از شیر بز تا تخم مرغ ضد ...

چند خبر دربارهی علم ژنتیک و کاربردهایش
بخوانید
به سمت دوربین لطفا! علم ...

تصویرها، بیشتر از ثبت یک لحظه هستند. با تصاویر میشود سفر کرد به شهری یا کشوری دور. حتی میشود فهمید که چه کارهایی در حال انجام است و چه اتفاقهایی دارد میافتد. در دنیای علم، گوشه کنارهایی اتفاقهای ...
بخوانید
فوت فرفره های زمین

فکرش را بکنید! اگر یک همستر کوچک با فوت کردن فرفرهها یا با دویدن روی ریل و حلقه می خواست برق تولید کند، آن وقت دلتان میآمد چراغ اتاقی را بیاستفاده روشن بگذارید؟ یاد نفس نفس زدنهای این همستر ناز ...
بخوانید
تکنولوژی های خلاقانه ...

وقتی بیماری یا خطری سلامت ما را تهدید میکند، باید در هر جا و در هر شرایط مواظب سلامتیمان باشیم. کسانی که قلب ناراحتی دارند، یا فشار خون بالا سلامت جسمی آنها را تهدید میکند، کسانی مانند سالمندان ...
بخوانید
چرا همه چیز اینجوری است؟

«چرا همه چیز اینجوری است؟» وقتی پایم را محکم به زمین میزنم و این را از مامان میپرسم، اول از پشت عینکش به من نگاهی میاندازد و بعد کتابش را میگذارد روی میز، کنار دستش. عینکش را در میآورد و ...
بخوانید
آقاي محيط زيست! خيالتان ...

محيط، پيرامون ماست. و محيط زيست جايي ست كه ما در آن حيات داريم و زندگي مي كنيم. اين محيط، ويژگي هايي دارد كه ما را براي سالم ماندن و زندگي كردن حفاظت مي كند. اما كار دنيا برعكس مي شود، انسان وسايلي ...
بخوانید
گلدان های تخم مرغی بسازیم

برای باغبان شدن چه باید کرد؟ یک کلاه و کفش و دستکش باغبانی؟ یک باغچهی بزرگ و چند گلدان؟ با یک عالمه بذر و دانهی گل؟ من میگویم از چیزهای سادهتری هم میتوان شروع کرد. مثلا یک کارتون خالی تخم مرغ با ...
بخوانید
وقتی مغز یک دنیا را ...

اگر ذهن آن چیزهایی که واقعی نیستند را حقیقی فرض کند؛ آنوقت شما در یک محیط حقیقت مجازی قرار گرفته اید. فکر کنید همینطور که مشغول یک بازی رایانهای هستید، ناگهان سر از همان بازی در بیاورید! بتوانید ...
بخوانید
کلک میکروبها برای ...

تابستان که میشود ساکها و حولههای حمام اتوماتیکوار میچسبند زیر بغل و افرادی که زیادی خلاقیت دارند از هرجایی برای شیرجه رفتن و شنا کردن استفاده میکنند: استخرهای شنا، پارکهای آبی، حوضچههای آب ...
بخوانید
اين اختراعي كه هيچ وقت ...

معمولا جرقهی یك ایده فقط به ذهن یك نفر نمیرسد. در یک زمان، ایده در سرتاسر دنیا و به ذهن افراد مختلفی وارد میشود. این طور وقتهاست که یك مسابقهی «اهمیت به ایده» و «کی سریعتر به دنبال اجرای ایده ...
بخوانید
مقابله با پشتکزدن بعد ...

اگر بعد از خوردن غذایی معدهتان برایتان کلاس گذاشت و پشتک وارون زدید، ناحیهی شکمتان قلنج کرد، روم به دیوار یک پایتان ماند توی دستشویی و یک پایتان ماند بیرون دستشویی،احساس کردید از سرما وسط سیبری ...
بخوانید
برسد به دست آن که هرگز ...

اخبار خبرهای زیادی از انقراض یک گونه از پرندهها به خاطر خشکسالی یا حتی یک ببر به خاطر شکار را میدهد. مجلات مقالههای زیادی دربارهی تلاش برای محافظت از گونههای کمیاب حیوانی مینویسند. آدمها ...
بخوانید
بالا رفتن از نردبان ...

علم، بیدار شدن هر روز ما از خواب است. یعنی به دنبال راهی میگردیم که تمام معانی بهتر شدن را در خودش داشته باشد. اما چطور میتوان از دانستهها و قوانینی که کشف میکنیم چیزی بسازیم و راه حلی بیابیم که ...
بخوانید
دستگاههایی که به کمک ...

بدن ما، مثل یک باطری میتواند برق تولید کند. نترسید! کسی را برق نمیگیرد، بدن با برق یا الکتریسیتهای که میسازد است که زنده و سرحال است. اما همین الکتریسیتهای که در بدن تولید میشود و به سطح پوست ...
بخوانید
دستورالعمل مقابله با ...

اگر یک وقتی دیدید از گوشهایتان بخار بیرون میزند یا احساس کردید مغزتان کوچک و کوچکتر میشود، نگران نشوید، شما گرمازده شدهاید و دارید از گرما میمیرید.
بخوانید
روشهای مقابله با انواع ...

برق انواع و اقسام مختلف دارد. بعضی از برقها جوری هستند که وقتی با کسی دست میدهید یک چیزی زیر پوستتان میدود و مورمورتان میشود. بعضی از برقها در اثر ضربه یا اتفاق یا شنیدن حرفی تولید میشود. ...
بخوانید
به سرزمین کاغذیها و ...

وقتی ما تصمیم میگیریم به مدرسه برویم، یعنی اولین قدم را برای با سواد شدن و متفاوت بودن برداشتهایم. وقتی سواد خواندن و نوشتن یاد میگیریم، میتوانیم دانش و اطلاعتمان را دربارهی چیزهای مختلف بالا ...
بخوانید
رنگها از کجا میآیند؟

تا حالا دوتا رنگین کمان توی آسمان دیدهای؟ یکی پررنگ و کوچکتر، دیگری کمرنگ و بزرگتر. رنگین کمان پررنگ وقتی نور میشکند به دنیا میآید. وقتی نور خورشید از قطرههای آب باران میگذرند، شکسته میشود و به ...
بخوانید
شمشیر ساموراییتان را ...

هر چند وقت یک بار چیزی مد میشود. مانتوهای رنگی، عینکهای کايوچویی، پوشیدن کتانیهای مارک. حتی تکه کلامها و اصطلاحات، رفتارها و ... هم مد میشود. این روزها هم مد شده همهی آدم از کوچک و بزرگ بک ...
بخوانید