آقای فیل صورتی،
صبحهای زودِ زودِ زودِ جمعه
شالگردن آبی با راهراههای قرمزش را
به گردنش میبست
و کلاهش را که شبیه نان فرانسوی بود
روی سر بیمویش میگذاشت
و سوار دوچرخهای میشد
که یادگار پدربزرگِ پدربزرگِ پدربزرگِ پدربزرگش بود
مطالعه بیشتر...